Friday, June 29, 2007


يك آن دمي عاشق شدن
دنيا همان يك لحظه بود
آن دم كه چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتي كه من عاشق شدم
شيطان به نامم سجده كرد
آدم زميني تر شد و
عالم به آدم سجده كرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشي و نه گلي
چيزي نمي دانم از اين
ديوانگي يا عاقلي
.

.

Thursday, June 28, 2007

از كجا آغاز كنم ؟
از چه بگويم؟
كه هر آنچه بر من رفت از خود بود .
اي يار ! يگانه تن !
بي تو، هر آينه ، چشمانم در راه مي ماند
به كدام راه رفته اي ؟
بي من
..

Tuesday, June 19, 2007

برگ افتاد ، نوشم باد : من زنده به اندوهم ، ابري رفت ،
من كوهم : مي پايم ، من بادم : مي پويم .
در دشت دگر ، گل افسوس چو برويد ، مي آيم ، مي بويم .
.
.

سهراب سپهري

Monday, June 4, 2007

هيس س س . .
روياهايم را آشفته نساز
...